دیشب عروسی یک زوج ایرانی-کانادایی بودیم. سادگی، بی آلایشی، و جو دوستانه در این میهمانی توجه مرا جلب کرد. این زوج جوان و دوست داشتنی به همه اعلام کرده بودند که از آوردن گٔل و کادو خود داری کنند، و اگر کسی دوست داشت که کادوی بدهد میتوانست کمک مالی به خرج مسافرت پس از عروسی بکند.
البته که انتخاب و سلیقه شخصی، دید به زندگی، و خواست انسانها با هم متفاوت است، ولی چه میشد که ما بیشتر بسوی تجلل در رفتار و کمتر بسوی تجلل در ظواهر میرفتیم.
فکر میکنم همه ما به اندازه کافی داستانهای دلخراش عروسیهای گران قیمت و ورشکسته گی چند خانواده به خاطر تحمل مخارج عروسی در ایران را میشنویم.
دلخراش تر داستانهای تدارکات جهیزیه، دعوا بر سر مهریه، گرفتن شیربها، برگزاری مراسم حنا بندان، و دیگر خرجهای اولیه است که بیشتر گاهی ضربههای فراوان به خانوادههای میزبان (عروس و داماد) و میهمان میزند.
چیزی را که نمی توان کتمان کرد مسائلی است که گاهی ضربهها را بیشتر میکند؛ چشم و هم چشمی، پوز دادن، و به نوعی ری دیگری را کم کردن که همه تصاویر خرید و فروش انسانی را در پیش چشم میاورد و نه آمادگی برای یک زندگی مشترک.
و بعد هم که بر طبق تمام آمارهای غیر رسمی ولی مشاهدهای و تجربی، امر طلاق در ایران و بین ما ایرانیها یک روش صعودی و پیش رونده دارد.
به اجرا گذاشتن مهریه و تمام سکههای پشت قباله ازدواج و به زندان انداختن جوانانی که نمیتوانند از پس پرداخت قیمت آن همه سکههای بیرنگ بر بیایند، همه واقعا که زنجیره اسارت فکری – فرهنگی ما ایرانیان را سنگین تر و سهمگین تر میکنند.
ای کاش که یاد میگرفتیم بر روابط تاکید کنیم و نه بر ضوابط. با حس همدردی برای تمامی جوانانی که زندگی ایشان به دلایل ذکر شده، تبدیل به صحنه جنگ شده و امید به زندگی شیرین و مشترک، در طوفان ظواهر بر باد رفته.مطمئن هستم که تعداد این عزیزان کم نیست.