دیدن یک چهره بشاش، یک صورت مهربان، یک روی خوش، یک چهره تمیز و آراسته، یک زن زیبا، کودکان خندان، جوانان پر هیاهو، و انسانهای شاد، همه پدیدههایی هستند که مایه شادمانی، غرور، و نشانه یک سر فصل تازه برای یک روز بهتر میتواند باشد. در ادبیات ایرانی ما همیشه از زیبایی و خوش سخنی و مهربانی تمجید شده و این گونه ارزشها مایه مباهات و سربلندی نوع انسان بوده است.
از طرف دیگر، بر کسی پوشیده نیست، که چهره انسانها در ایران ما، سالیان متمادی است که که از این همه شادابی بدور است. در این راستا دیدن چهرههای سردمداران دولتی است که در بند بند عضلات صورتشان و در هر کلام ایشان میشود تنفر، حس جنگ جویی، خشم، انتقام، و سبک مغزی را دید، شنید، و دریافت، انسان دچار حس ناامیدی، ترشرویی، رنجش، ارتعاش، کسالت، غم، و درد میشود.
پرسش اینست که تا چگونه این مردان میتواند زیبا بودن درون و برون را به این همه خشم و کینه ترجیح دهند؟ چگونه میشود زیبای را در چهره مردم دید و آنرا انکار کرد؟ تعرض، تجاوز، زشتی، و قیافه متنفر تا کی؟ روزی دوباره ملت ما زیبا پسندی، خوشی، و آرامش را تجربه خواهند کرد و در این تجربه زیبایی دیگران را، گوش کردن را، و همدردی را تشویق خواهند کرد.