مشکل خودکشی برای ما ایرانیان پیچیده است. در میان همه ملتها خودکشی عملی دردناک و غم انگیز است به گونهای که بازماندگان یک عمر با احساس سرشکستگی و شرم زندگی میکنند. شاید بتوانیم خودکشی را به نداشتن یک انظباط عاطفی و یک کنترل احساسی به نوع سالم تشبیه کرد. البته از دست دادن امید برای یک زندگی انسانی و شایسته مقام فرد، از مهمترین عوامل خودکشی بشمار میرود.
در این راستا میبایست داشتن حمایت خانواده، وجود عشق و دلبستگی به نوع سالم را از جمله نیازهای براورده نشده برای فردی که خودکشی میکند، به حساب آورد. در این صورت نیمیشود خانواده را بیشتر دچار احساس گناه کرد، چرا که در اکثر مورد، خانواده از دنیا درون فرد خبری نداد، پس چگونه میشود مشکل خودکشی را حتا پیشبینی کرد.
یک علامت خطرناک میتواند از دست دادن آخرین رشتههای امید برای تداوم و یا تفاهم باشد. ما دردنیایی زندگی میکنیم که موفقیت یعنی پول حرف آخر را میزند. دست زدن به ریسکهای بزرگ برای رسیدن به رویاهای غیر واقعی و یا آرزوهای دست یافتنی میتواند فرد را دچار معضلات فکری یا احساسی کند به گونهای که شخص را به راه باز نگشتنی هدایت کند.
در مورد جوانانی که به شکل و قیافه ظاهری خود اعتماد ندارد و هر لحظه دلیلی برای نفرت از خود پیدا میکنند، این ریسکها بیشتر وجود واقعی پیدا میکنند. در مورد تعداد کثیری که دست به خودکشی میزنند، این امأل همیشه نقش اصلی را پیدا میکند، که همانا نداشتن احترام و یا علاقه برای خویش است. زندگی با ترس و اضطراب مداوم، نداشتن آرامش درون یا برون، احساس خشم و اطرافیان یا دنیا، و نداشتن دلیل برای زندگی، همه میتواند فرد را به دنیای سیاه خودکشی سوق دهد. البته بحرانهای فردی، خانوادگی، معنوی، اجتماعی، و یا نداشتن یک فلسفه خاص برای زندگی همه عوامل مهم هستنند. به قول خانم نهضت فرندی، آنچه که انسان را از پا در میاورد، رنج زندگی نیست، بلکه بی معنا شدن یا بی معنا بودن زندگیست . بدن شک از پیچدگی مساله خودکشی میشود کتابها نوشت، ولی برای یاداوری، ما همیشه میتونیم دست یاری به یکدیگر بدهیم تا زندگی را پرمعأنا تر کنیم.
شاد و پر معنا زندگی کنید.
پوران پور اقبال.