ضمیر آدمی

بحث خود و یا خویشتن و یا ضمیر آدمی‌، مقوله‌ای پیچده است که علم روانشناسی‌ همواره به دنبال شناخت و برسی‌ این امر می‌باشد. بیدرنگ این در حس ذاتی بشر است که از خود دفاع بکند و در صدد ادامه بقا باشد.

زنده ماندن و یا تداوم نه تنها وابسته به براورده شدن نیازهای جسمی‌ ماست، بلکه متاثر از نیازهای عاطفی فرد هم می‌باشد.
نیازهای عاطفی و یا احساسی‌ همانا به پرورش خویشتن و قدرت ادامه زندگی میپردازد. کودک انسان وقتی‌ یاد می‌گیرد که خود را دوست بدارد که در آینه چشم مادر مهربانی، شوق، محبت، و توجه را ببیند. زمانی‌ که کودک ما خود را با اسم فاعل “من” به دریچه توجه و هوش عاطفی ما می‌رساند، میتوانیم مطمئن باشیم که کودک ما خویشتن را جستجو می‌کند و می‌خواهد که شخصیت مستقل خود را بسازد. اگر تا سن یک سالگی فرزند ما خود را محور دنیا میداند، حالا تدریجا میاموزد که ایشان برای حفظ خویشتن نیاز به شراکت و ارتباط برقرار کردن با دیگران، و یا به عبارتی نیاز به همزیستی‌ با افراد دیگر دارد.

در این راستا شکل رابطه فرزند با افراد مختلف و قوا نین متفاوتی که بزرگان برای این کودک وضع میکنند، همه تاثیر مستقیم بر شکل گرفتن شخصیت و یا خویشتن کودک دارند. اگر پدر، مادر، و دیگر بزرگسالان محیط کودک، با احسان , صمیمیت، فروتنی، مهربانی، و احترام برخورد کنند، کودک میاموزد که ایشان در محیطی‌ امن و قابل اعتماد رشد می‌کند و دیگر نیازی به جنگیدن و یا رفتار ن نا مناسب یا ناهمگون برای کسب حقوق خویش ندارد. اینجاست که خویشتن و یا درون کودک ما مکانی امن و همگو ن است، اینجاست که فرزند ما به توان‌های خود اعتماد می‌کند و در سیر رشد طبیعی خود سلامت و توانا پیش میرود.

استفاده از تئوری روانشناسی‌ فردی ادلر برای شناختن مقوله خویشتن:

آلفرد آدلر(۱۹۶۴) تجارب انسان را در قالب قدمهای مداوم بطرف حرکت و ارتقئه خویشتن تشریح می‌کند. در این تحرک فرد برای بدست آوردن و یا فرهم ساختن امینت، نگاه داری ظاهر خویش و یا اعتماد بنفس، و یافتن حس تعلق به جامعه بشری، هر کاری که در توان خویش باشد انجام میدهد. در حالتی که فرد بتواند همکاری با دنیای تعریف شده خارج از خود، نشان دهد، میشود امیدوار بود که این شراکت برای فرد سدمند است و به هدف ایشان که همانا ارتقا خویش و یافتن حس کنترل بر شریت خود دارد یاری می‌رساند. در واقع این سود دهی‌ زمینه معنوی رفتاری، فکری، و احساسی‌ برتریت یا در کنترل بودن را که همان حفظ امینت شخصی‌ می‌باشد را فراهم میاورد.

واضح است که ما هر چرا که نداریم را بدنبالش میگردیم. اگر ما عشق و محبت در خانواده ندیدیم، در نوع روابط خود به دنبال یک قطره توجه و دوستی‌ هستیم. ادلر معتقد است که فرد در شرایط کمبود حس کمتر بودن و یا پایینتر بودن از دیگران را در وجود خود حس می‌کند و برای جبران این حس ناکامی و یا حس کمتر بودن به کارهای دست میزند که خود را بالا تر بکشد و یا به یک نو برتری دست یابد. برای شفاف شدن این حس کمبود و برتری، میشود به کودکی که تازه دارد پا می‌گیرد توجه کرد. این کودک برای ایستادن و یا محک زدن توانی‌ خویش به هر جا دست میندازد و در هنگام ایستادن وقتی‌ که تشویق میشود، هیجان موفقیت و توانی‌ ایشان را به تکرار این رفتار و بزودی راه رفتن و دویدن می‌کند. در این بحث ادلر و رهروان تئوری روانشناسی‌ فردی ایشان تاکید فراوان بر تشویق کردن فرد دارند و اضافه میکنند که پیدایش و رشد ناراحتی‌ روحی و روانی‌ به دلیل سرخردگی و حس کمبود ارتباط مستقیم دارد.

شاد و مشوق باشید.

پوران پور اقبال


Leave a reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *