حرف زیادی زدن یعنی چه؟ بدون شک حرف زیادی زدن با حرف زدن بیش از حد فرق میکند، ولی هر دو حاکی از رفتارهای انی یا لحظه ای، و یا لباس پوشاندن به فکر هیجانی مینکنند، رفتارهای که همیشه هم به گوش همه کس، خوش آیند نیست.
گاهی ما برای اینکه یک حرفی زده باشیم، حرف میزنیم، و یا وقتی که نیاز به حرف زدن داریم، به حرف زدن میپردازیم. مکالمه داشتن، تعمق کردن، ارتباط برقرار کردن، و داد و ستاد کلامی داشتن با دیگری امری بسیار پسندیده و انسانی است. ولی گاهی ما حرف میزنیم که سکوت را پر کنیم، سکوتی که خود نماینده هزاران کلام و سخن پسندیده است. گاهی ما حرف زیاد میزنیم چرا که آشوب درون خود را برای ساکت ماندن نمیتوانیم آرام کنیم. و گاهی هم زیاد حرف میزنیم چرا که از ساکت ماندن میترسیم. زیاد حرف زدن ممکن است در برخی افراد نماینده افکار پریشان ایشان هم باشد، افکاری که پیچیده در طناب ترس، نگرانی، و سرکوب دارد.
بسیار اتفاق میافتاد که در شرایطی و به دلایل بیشمار،از کسی، موضوعی، و یا از زندگی آزرده هستیم. رنجش احساسی و اشتغال فکری در آن شرایط میتواند دست به دست هم داده و ما را به سوی رفتارهای حساب نشده ببرد. یکی از آن رفتارها بیان بدون فکر احساسات و افکار ماست. جالب توجه است که بسیاری از ما در شرایط مشابه از حرف زدن کم میکنیم چرا که غرق در افکار و احساسات متاثر از شرایط خود هستیم. از طرفی هستند کسانی که حرف زیادی زدن را دوست دارند و با حرف زدن زیاد خود را از دیگران جدا میسازند.
گاهی میخواهیم که با مزه باشیم و حرف زیاد میزنیم و گاهی میخواهیم که کنترل بر دیگری داشته باشیم و حرف زیاد میزنیم. در هر صورت، هر چه که هست مهم است که بدانیم همیشه هر کس که حرف زیاد میزند به همان اندازه نمیداند، و البته این صورت مساله ما هزاران تعریف دیگر هم دارد. حال زیادی حرف زدن یک فرد و یا بعضی از افراد را میشود تحمل کرد، ولی چه کنیم اگر این حرفهای زیادی به قیمت جان، مال، ناموس، و سلامت روحی یک ملتی زده بشود.
اینجاست که یادآور میشویم که مردمی در سرزمین پهناوری چون ایران گرفتار هستند چرا که غاصبان این دیار حرف زیادی زدن را دوست دارند، حرفهای زیادی که هیچ کدام دردی از این ملت ستم زده را دوا نمیکند. با ابراز حس همدردی برای عزیزانی که گرفتار حرفهای زیادی و بی معنا هستند، اکنون برای اینکه حرف زیادی نزده باشیم این مقوله را تمام میکنیم.
موفق باشید.