جوان ایرانی در آرزوی نهانی و دردناک گسستن همه بندهای اسارت است، از ادب و رسوم گرفته تا ممنوعیتهایی که برای ایشان بی معنی است.
برخی از این جوانان که روزنه امیدی نمییابند، روزی صد بار به سر حد خودکشی و نابودی میرسند و چه بسا که آمار خودکشی در جوانان ایرانی اگر وجود داشت، عمق این فاجعه را نشان میداد.
دوستی که از ایران برگشته بود، از جوانان بی رنگ و روی خیابانها صحبت میکرد که همه مات و بهت زده در حرکت هستند
جوانانی که هیچ کس چشم دیدن خوشی ایشان را ندارد. جوانانی که نه تنها در چنگ قوانین بی هویت و بی اساس گرفتارند بلکه از طرف خانوادههای خود که عشق را، و آبرو را، و نام انسانی را شرطی کرده در فشار به سر میبرند. جوانانی که از طرف همه کس و همه جا در تهدید هستند. از گشتهای دولتی گرفته تا زندان روحی که خانوادهها مسبب آن هستند، همه و همه خطری سهمگین برای نسل جدید، زیبا روی، باهوش، و در بند ایرانی بوجود آورده است. جوانانی که خوشحالی ایشان برای رنگ سبز تبدیل به یاس و ناامیدی، زندان و شکنجه، درد و آزرده گی و سیاه رنگی شد.
دوست دیگری از جوانانی میگفت که به دلیل سکته مغزی یا قلبی و یا دیگر امراض ناگهانی از بین میروند. از طرف دیگر از جوانانی میشنویم که در اینجا و آنجا دست به خودکشی میزند. اینها همه جوانان ایرانی و نسل زاده شده در سالهای پس ازتغییر بسوی قهقرا در سال ۱۹۷۹هستند. فرزندان ما.
اینها جوانانی هستند که چه در ایران چه در خارج از ایران در محاصره و یا حلقه تنگ اسارت که ما نسل گذشته همچنان در آن بسر میبریم، دست و پا میزنند و گاهی به نابودی کشنده میشوند. اینها جوانانی هستند که ما ایشان را تربیت کردیم که آنچه که ما نشدیم ایشان بشوند.
جوانانی که آمدند که آرزوهای فنا شده نسل گذشته را به حقیقت بپیوندند.
اینها جوانانی هستند که ما هر روز بر سر ایشان میکوبیم که به خاطر ایشان ما کار و زندگی ( داشته و یا نا داشته) خود را در ایران گذاشتیم و آواره شدیم. اینها جوانانی هستند که اگر در ایران بسر میبرند، در آرزوی بیرون آمدن از ایران و تنفس ذرهای هوای سالم خواب و خیال ندارند. این ها جوانانی هستند که اگر در خارج از ایران
دچار مشکل میشوند، پدر و مادرهایی که ما باشیم به ایشان پند میدهیم که برو ایران و آنجا زندگی بهتری داری.البته این گره اخیر از طبقاتی هستند که دستشان به به دهانشان میرسد ولی انگیزه
رشد و راه یابی فرزندان را گرفته و جوانانی زنده ولی بی روح و بی انگیزه تحویل جامعه داده اند.در هر صورت این ایراد بر جوانان نیست که سر در گم هستند، این ما نسل سر در گم قدیمی هستیم که حلقه
وابستگی و خود آزاری بیمار گونه را بر گردن جوانان خود انداخته و هر از چند گاهی گره را کورتر میکنیم.در میان این جوانان بسیار دخترانی هستند که با هر خواستگاری که بوی خارج بدهد ازدواج کرده و راهی
نا کجا آباد میشوند. در میان ایشان بسیار دختران و پسرانی هستند که به هر کاری دست میزنند که چه در ایران و یا در خارج هویت گمشده و زیر پا گذشته خویش را پیدا کنند.همه اینها جوانان ما هستند که برخی در گوشه غربت و یا در ایران نیاز به امید، رهایی، و استقلال فردی دارند. با همدردی برای ایشان و آن امید.